ایلیاایلیا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ایلیا و ویانا

اولین اردو رفتن دوقلوها بدون حضور مامان و مامانی

دیروز دوقلوها برای اولین بار توسط مهد کودک بدون حضور من و یا حتی مامانیشون به پارک ترافیک واقع در میدان پونک رفتند برای ما قبول کَردنَش سخت بود چون سری قبل وقتی از طرف مهد به پارک پردیسان رفته بودند مامانیشون همراهشان بود ولی این بار بتنهایی بهمراه مربیشان و مدیر مهد کودک رفتند چون مهد بدون حضور اولیاء این اردو را برگزار کرده بود برای من تجربه خوبی بود تا بتوانم با بعضی ترسها و نگرانیهایم مبارزه کنم خلاصه رفتند و صحیح و سالم برگشتند خیلی هم به هر دوتاشون خوش گذشته بود ...
22 خرداد 1391

ایلیای دو سال و 4 ماهه

عزیزهای دل مامان روز به روز بیشتر خوش زبانی میکنند: میخوام بجوَم من ذرت میخوام آجی بر نداره چاقوِ ،دستم زخم نشه بابا اَحید کجا رفته ، ماموریَت ، شیاز یعنی شیراز نریزه از دستم - نیفتم - مامان کجا رفتی آجی بردارم آره مال من اِلفِل بریزم نخوریها یعنی فلفل بریزم شکمم باد کرد میخوام صبونه درست کن یعنی صبحانه بریم استخر توپ ، تیاژه یعنی تیراژه بابا کُتُرُل بده من ماشین گنده راه ببرم یعنی کنترل ماشین ایانا کجایی، اتاقی، بریم آب بازی یعنی ویانا آقای دامداری شما نمیخواد پیاده شی یعنی نامداری قبلا میگفت نامدایی من نازدونه هستم ویانا شاهدونه باشه آجی تو لخت شدی موتور سوار بشم برم پیش آقا پلیسِ...
21 خرداد 1391

اولین شب خوابیدن ویانا بدون ایلیا و مامان در خرداد 91

ما شنبه شب با بچه ها به استخر توپ تیراژه رفتیم و بعد از کلی بازی موقع برگشتن به خانه سر راه ویانا را به درخواست خودش و مامانیش بُردیم خانه مامانم که شب آنجا بخوابد و فردا هم آنجا باشد و قرار شد ما فردا از فرصت تنها بودن ایلیا استفاده کنیم و به کارهای خانه برسیم خلاصه باز هم دَم در خانه مامانی به ویانا گفتم شب میخوابی من میرم خانه ،گفت : بله ، من فکر نمیکردم بدون بهانه گیری بخوابد ولی خوابیده بود و فردا هم کلی با خاله و داییش و باباییش بازی کرده بود و کلی لاک زده بود و ظهر هم با مامانیش خوابیده بود که مامانم میگفت وقتی از خواب بلند شده بود بهانه تو را گرفت و وقتی با هم رفتیم خانه مامان بزرگ دوباره یادش رفت و آنجا هم ک...
16 خرداد 1391

شما یادتون نمیادها

***خاطرات روزهای کودکی ما مامان و باباها ..شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم ..شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه ..شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد ..شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه&helli...
16 خرداد 1391

ایلیا در 2 سال و سه ماهگی

جملات ایلیا وقتی داره کم کم بزرگ میشه حال شما خوبه عیدتون مبارک باشه قربونتون بشم مامان جون ایوان خودم را بده آب بخورم یعنی لیوان خودم مامان یه کوچولو بخورم ،نه میخوام بزرگ بخورم عادله جون بادکنکِ ، کمک کنم کیفم بده خودم بیارم پاکینگ بریم بازی کنم یعنی پارکینگ بریم هنوز هم میگه شُباله بزنم یعنی رُژ لب بزنم حوله بده دستم خشک کنم مامانی { قامت ببند الله اکبر الله اکبر اشهد ان لا الا ... }و بقیه اش را به زبان خودش میخواند مامان موهای منم دُم اسبی ببند من گفتم چند تا ماشین گنده کامیون ، اتوبوس و .. آقای نامدایی میریم خونه ما(یعنی آقای نامداری) کُنتُلُلِ ماشینم کجاست یعنی کنترل ماشینم باب...
18 ارديبهشت 1391

مهندس گفتن دوقلوها به مامان و بابا

دیروز بعد از ظهر وقتی از سر کار برگشتم خانه ،ویانا و ایلیا هر دو گفتند مُهَِدس میکا سلام (یعنی مهندس ملیکا) و بعد شب هم که بابا وحید از سر کار برگشت باز هم هر دو گفتند مُهَدِس اَیید سلام (یعنی مهندس وحید) خلاصه با اون مدل صحبت کردنشان ما هم کلی خندیدیم و هم خستگیمان در رفت بعد متوجه شدیم مامانی فرشته در طول روز برای بچه ها توضیح میدهد که مهندس ملیکا و مهندس وحید هر دو رفته اند شرکت وقتی از سر کار برگشتند شما بهشون بِگید خسته نباشید ،این دو قلوهای من هم صحبتهای مامانی را ضبط کرده بودند
29 فروردين 1391

آبله مرغون گرفتن دوقلوها

صبح سیزده بدر بود که وقتی از خواب بلند شدیم متوجه شدیم ایلیا صورتش بیرون ریخته است بعد مامانی فرشته تماس گرفت که سیزده بدرتون مبارک باشه و هر چی ناراحتی امروز ازتون دور بشه که من با ناراحتی گفتم الان که صورت ایلیا بیرون ریخته و به جای بیرون رفتن باید به دکتر بریم مامانی گفت کمی صبر کنید شاید بهتر شد و ظهر به پارک سئول رفتیم ولی ٢ ساعتی آنجا بودیم و چون صورت ایلیا همانطوری بود طاقت نیاوردیم بلند شدیم و رفتیم دکتر ،دکتر گفت یا سرخجه است یا آلرژی ،چون الان فقط صورتش است و گفتند هیچ بوی عطر و اسپری و دود به بچه نخورد ولی تا فردا بهتر نشد و احساس کردم صورت ویانا هم همانطوری داره میشه ،بردم پیش دکتر خود بچه ها و ...
19 فروردين 1391

روز جهانی شیر مادر

امروز ١٠/٠٥/٩٠ مصادف با روز جهانی شیر مادر است تشکر میکنم از همه مادران خوب و زحمتکش که تا ٢ سال از دادن شیر مادر به کودکانشان دریغ نکردند چون همانقدری که دادن شیر به نوزاد و کودک لذت دارد به همان اندازه سختی هم دارد ولی این مادران همه این سختی و درد را با جان و دل می پذیرند و از این نعمت خدا کودکانشان را محروم نمی کنند من خودم چون سختی شروع دادن شیر به بچه هایم را چشیده ام و در طول این یکسال و نیم با توجه به اینکه به دو بچه دوقلویم همزمان شیر می دهم هنوز هم این سختی تمام نشده است یعنی خدا میداند به دو بچه همزمان شیردادن چه مشکلاتی دارد و من چه روزگاری گذرانده ام چون خیلی ها در شرایط من به یک بچه شیر خشک می دهند و...
10 مرداد 1390
1